سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گروتسک
 
و او رفته است...

و او رفته است ...

 

بسان شعله ی بی فروغ شمعی

در حال سوختن 

در مقابل وزش نسیمی خفت بار

میلرزید ...

 

و او رفته است ...

 

و من را در بهت خود،

تنها و بارانی 

گم در پیچ های گنگ جاده پشت سر گزاشته شده

رها کرد

آیا این حقیقت است؟

 

و او رفته است ...

 

به خاطر من است که میرود

و افسوس

به خاطر من است که برنخواهد گشت

و من اینچنین پریشان در خود

اورا در ذهن خود میپرورانم

اویی ک میپروراندمش

 

و حال...رقص باد،رقش نسیم جانکاه بر تن

بر تن شکسته و خمیده و

وجود نمور و زرد شده

میخندد و ب تو یادآورانه اورا نمایان میکند

و من بارانی،من بارانی خشک میشوم

 

و او رفته است ...


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط گروتسک 91/10/18:: 10:31 عصر     |     () نظر